سوره علق مكي است و نوزده آيه دارد ( 19)
سورة العلق
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسمِ رَبِّك الَّذِي خَلَقَ(1) خَلَقَ الانسنَ مِنْ عَلَقٍ(2) اقْرَأْ وَ رَبُّك الأَكْرَمُ(3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(4) عَلَّمَ الانسنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ(5) َكلا إِنَّ الانسنَ لَيَطغَي(6) أَن رَّءَاهُ استَغْني(7) إِنَّ إِلي رَبِّك الرُّجْعَي(8) أَ رَءَيْت الَّذِي يَنهَي(9) عَبْداً إِذَا صلي(10) أَ رَءَيْت إِن كانَ عَلي الهُْدَي(11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَي(12) أَ رَءَيْت إِن كَذَّب وَ تَوَلي(13) أَ لَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي(14) َكلا لَئن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسفَعَا بِالنَّاصِيَةِ(15) نَاصِيَةٍ كَذِبَةٍ خَاطِئَةٍ(16) فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ(17) سنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ(18) َكلا لا تُطِعْهُ وَ اسجُدْ وَ اقْترِب (19)
ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر ، بخوان به نام پروردگارت كه جهان را آفريد ( 1) .
انسان را از خوني بسته شده آفريد ( 2 ) .
بخوان كه پروردگارت از هر كريمي كريمتر است ( 3) .
كسي است كه به وسيله قلم تعليم كرد ( 4) .
آري انسان را تعليم كرد چيزهايي را كه نميدانست ( 5) .
چنين نيست كه انسان حقشناس باشد مسلما طغيان ميكند ( 6) .
به خاطر اينكه خود را بي نياز ميبيند ( 7) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :546
ولي بايد بداند كه برگشت همه به سوي اوست ( 8) .
آيا ديدي آن شخص را كه نهي ميكرد ؟ ( 9) .
بندهاي را كه به هنگامي كه نماز ميخواند ( 10) .
خبر بده اگر او بر طريق هدايت بود ( 11) .
و به تقوي امر ميكرد ( 12) .
چه وظيفهاي را بر خود واجب ميشمرد و حالا كه تكذيب كرد و اعراض نمود آيا بغير از عذاب استحقاق دارد ؟ ( 13) .
آيا نميدانست كه خدا او را ميبيند ؟ ! ( 14) .
نه ، چنين نيست كه او خيال ميكند ميدانست و اگر دست از عمل زشتش برندارد موي پيشانيش را به شدت ميگيريم ( 15) .
پيشاني دروغگوي خطاكارش را ( 16) .
آن وقت اهل مجلس خود را صدا بزند ( 17) .
ما هم به زودي ماموران دوزخمان را ميخوانيم ( 18) .
نه ، تو او را اطاعت مكن ، سجده كن و نزديك شو ( 19) .
بيان آيات
در اين سوره رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) را امر ميكند به اينكه قرآن را كه به وحي خدا نازل ميشود تلقي كند .
و اين سوره اولين سورهاي است كه از قرآن نازل شده ، و سياق آياتش آنچنان به هم ارتباط دارد كه بتوان گفت يكباره نازل شده ، و به زودي بدان اشاره خواهيم كرد ، و اين سوره به طور قطع در مكه نازل شده است .
اقرا باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق راغب در مفردات ميگويد : كلمه قرائت به معناي ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر در زبان است ، و اين كلمه را به هر ضميمه كردني نميگويند ، مثلا در جمع كردن عدهاي را به دور هم نميگويند : قراءت القوم ، دليل اين ادعا اين است كه تكرار يك حرف از حروف الفباء در زبان را هم قرائت نميگويند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :547
و به هر حال وقتي گفته ميشود قرات الكتاب معنايش اين است كه از ضميمه كردن چند حرف از آن ، كلمه در آوردم و از ضميمه كردن كلمات آن با يكديگر جملههايي در آورده ، مطالبي استفاده كردم ، هر چند كه آن حروف و اين كلمات را به زبان هم نياورده باشي پس قرائت ، هم شامل مطالعه ميشود ، و هم شامل آنجايي كه جمع حروف و كلمات را تلفظ بكني ، و هم آنجايي كه اين عمل را با شنيدن انجام دهي ، كه اطلاق قرائت بر معناي اخير تلاوت هم ناميده ميشود ، همچنان كه خداي تعالي فرموده : رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة .
و ظاهر اينكه به طور مطلق فرمود : اقرا ، اين است كه منظور از آن معناي اول است ، و مراد ، امر به تلقي آياتي از قرآن است كه فرشته وحي از ناحيه خدا به آن جناب وحي ميكند ، پس جمله مورد بحث امر به قرائت كتاب است ، كه خود اين امر هم از آيات آن است ، و اين ، نظير گفتار هر نويسندهاي است كه در آغاز نامهاي كه به ديگري مينويسد سفارش ميكند كه اين نامه مرا بخوان، و به آن عمل كن ، پس اينكه ميگويد : اين و يا ميگويد آن خودش نيز جزو نامه است .
از اين سياق دو احتمال تاييد ميشود : اول اينكه : اين آيات اولين آياتي است كه از قرآن كريم بر پيامبر اسلام (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نازل شده .
دوم اينكه : تقدير كلام اقرا القرآن و يا چيزي كه اين معنا را برساند ميباشد .
خلاصه ميخواهيم بگوييم آيه شريفه امر به مطلق قرائت نيست ، و نخواسته با چشمپوشي از مفعول ، فعل اقرا را به طور لازم استعمال كرده باشد ، و نيز منظور از اين دستور خواندن به مردم نيست و نخواسته با حذف متعلق(مردم ) اقرء را در اقرا علي الناس استعمال كرده باشد ، هر چند كه خواندن بر مردم هم يكي از اغراض نزول وحي است ، همچنان كه در جاي ديگر فرموده : و قرانا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا ، و نيز كلمه باسم ربك مفعول فعل اقرا و حرف باء در آن زايده ، و تقدير كلام اقرا اسم ربك ، يعني بسم الله الرحمن الرحيم نيست .
و جمله باسم ربك متعلق است به كلمهاي تقديري ، نظير اقرا مفتتحا و يا
ترجمة الميزان ج : 20ص :548
مبتدئا باسم ربك .
و ممكن هم هست متعلق به خود اقرا ، و حرف باء براي ملابسه ( اتصاف)باشد ، و اين منافات ندارد با اينكه بسم الله اول سوره جزو سوره باشد ، و تكرار آن نيست ، چون در بسم الله خود خداي تعالي كلام خود را با آن آغاز كرده ، و در اقرا باسم ربك دستور ميدهد بندگانش خواندن را به نام او آغاز كنند ، هر چند كه در جاي ديگر دستور داده هر كاري را كه ميخواهند آغاز كنند ، با بسم الله آغاز كنند ، پس در حقيقت آيه مورد بحث دستور العمل است نظير امر به گفتن ان شاء الله در آيه و لا تقولن لشيء اني فاعل ذلك غدا الا ان يشاء الله - دقت فرماييد .
و در جمله ربك الذي خلق اشاره شده است به اينكه رب توتنها و تنها آن كسي است كه عالم آفريده ، و اين همان توحيد ربوبيت است كه مقتضي است عبادت را در او منحصر كنند ، و اين خود رد اعتقاد مشركين است كه ميگفتند خداي سبحان تنها خلقت و ايجاد را به عهده دارد ، و اما ربوبيت يعني مالكيت و تدبير عالم از آن مقربين درگاه او است ، و خداي تعالي بعد از ايجاد عالم تدبير امور آن را به عهده آنان گذاشت ، كه يا از جنس فرشتگانند ، و يا از جنس جن ، و يا افراد برجستهاي از انسان .
در آيه مورد بحث اشاره كرده به اينكه خير ، چنين نيست ، و تصريح كرده به اينكه ربوبيت هم مانند خلقت مخصوص خداي تعالي است .
و در جمله خلق الانسان من علق منظور از انسان جنس بشر است ، كه از راه تناسل پديد ميآيد ، و كلمه علق به معناي خون بسته شده است ، يعني اولين حالتي كه مني در رحم به خود ميگيرد .
پس آيه شريفه ، به تدبير الهي وارد بر انسان اشاره دارد ، تدبيرش از لحظهاي كه به صورت علقه در ميآيد ، تا وقتي كه انساني تام الخلقه ميشود ، و داراي صفاتي عجيب و افعالي محير العقول ميگردد ، پس انسان انساني تمام و كامل نميشود ، مگر به تدبير مستمر و پي در پي خداي تعالي كه اين تدبير پي در پي چيزي نيست مگر خلقت پي در پي ، ( پس ممكن نيست خلقت را از خدا و تدبير را از غير او بدانيم ) پس خداي تعالي بعين همان دليل كه خالق انسان است مدبر او نيز هست ، در نتيجه انسان چارهاي جز اين ندارد كه خداي واحد را رب خود بگيرد .
بنا بر اين در جمله مورد بحث احتجاجي بر توحيد در ربوبيت شده است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :549
اقرا و ربك الاكرم الذي علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم در اين سه آيه امر به قرائت را تكرار نموده ، تا مطلب يعني امر اولي را تاكيد كند ، چون ظاهر سياق اطلاق همين است ، كه منظور از دومي هم همان اولي است ، و گرنه قيدي براي دومي ميآورد .
ولي بعضي گفتهاند : مراد از امر اولي ، اين است كه خودش بخواند ، و مراد از دومي اين است كه براي مردم بخواند و تبليغ كند .
همچنان كه بعضي ديگر گفتهاند : مراد از هر دو امر ، اين است كه قرآن را بر مردم بخواند .
ولي اين دو وجه از آيه استفاده نميشود .
و معناي و ربك الاكرم اين است كه : پروردگار تو كسي است كه عطايش فوق عطاي هر كس ديگر است ، چون هر كس ديگر كه به تو عطايي ميكند به استحقاق ميكند ، ولي پروردگارت بدون استحقاق عطاء ميكند ، علاوه بر اين ، عطاي ديگران هم عطاي او است ، و بالاخره هر عطايي به او منتهي ميشود .
الذي علم بالقلم - حرف باء در اين جمله سببيت را ميرساند ، ميفرمايد : خداي تعالي قرائت و يا كتابت و قرائت را به وسيله قلم بياموخت ، و اين جمله هم ميتواند حاليه باشد ، و هم استينافيه ، و به هر حال زمينه آن زمينه تقويت روح رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) و از بين بردن اضطراب آن حضرت است ، اضطرابي كه از دستور قبلي به آن جناب دست داده بود ، چون دستور خواندن به كسي كه امي است ، نه سواد خواندن دارد و نه نوشتن ، اضطراب آور است ، گويا فرموده : كتاب پروردگارت را بخوان ، كتابي را كه او به تو وحي ميكند ، و از اين فرمان اضطراب و خوفي به خود راه مده ، و چه جاي ترسيدن است ؟ در حالي كه پروردگار اكرم تو آن كسي است كه قرائت را به وسيله قلم به انسان آموخت ؟ خوب ، وقتي سواد سواد دارها هم به وسيله قلم است كه او آفريده ، و در اختيارشان قرار داده ، تا منويات خود را بنويسند ، چرا نتواند قرائت كتاب خود را بدون وساطت قلم به تو تعليم دهد ؟ آن هم با اينكه به تو امر كرده كه : بخوان اگر تو را تواناي بر خواندن نكرده بود ، هرگز امر به آن نميكرد .
بعد از جمله مورد بحث كه خطابش به شخص رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، نعمت تعليم را عموميت داده ، ميفرمايد : علم الانسان ما لم يعلم به جنس انسان چيزهايي را كه نميدانست تعليم داده ، و اين خود مزيد تقويت است ، و رسول خدا را بيشتر دلگرم و خرسند ميسازد .
ترجمة الميزان ج : 20ص :550
و مراد از انسان به طوري كه از ظاهر سياق برميآيد جنس انسان است .
ولي بعضي از مفسرين گفتهاند : مراد از آن خصوص آدم است .
بعضي ديگر گفتهاند : ادريس است ، چون او بود كه براي اولين بار با قلم خط نوشت .
و بعضي ديگر گفتهاند : همه انبيايي هستند كه ميتوانستند بنويسند .
ليكن اين اقوال ، ضعيف و از فهم بدورند .
كلا ان الانسان ليطغي ان راه استغني اين دو آيه ردع و رد رفتاري است كه انسان در مقابل نعمتهاي الهي از خود نشان ميدهد ، رفتاري كه از خلال آيات قبل استفاده ميشود ، چون از آيات بر ميآيد كه خداي تعالي نعمتهاي بزرگي نظير تعليم به قلم و تعليم از طريق وحي را به انسان داده ، پس بر انسان واجب است شكر آن را بجاي آورد ، ولي او بجاي شكر ، كفران و طغيان ميكند .
ان الانسان ليطغي - يعني انسان بجاي شكر طغيان ميكند ، يعني پا از گليم خود فراتر مينهد .
و اين خبري است از آنچه در طبع بشر است ، نظير آيه زير كه خبر ميدهد از اينكه بشر طبعا ظلوم و كفرانگر است : ان الانسان لظلوم كفار .
أن راه استغني - كلمه راه از مصدر رأي است ، نه مصدر رؤيت ، يعني ديدن به چشم ، و فاعل راه و نيز مفعولش همان انسان است ، و جمله مورد بحث ميخواهد علت طغيان انسان را بيان كند ، ميفرمايد علت طغيانش اين است كه او خود را بي نياز از پروردگار خود ميداند ، پروردگاري كه بر او انعام كرده و سراپاي وجود او انعام وي است ، و نعمتهاي بي شمار او را كفران ميكند ، و علت اين انحراف آن است كه انسان به خود و هواهاي نفساني خود ميپردازد ، و دل به اسباب ظاهري كه تنها وسيله مقاصد او است ( و نه هدف ) ميبندد ، و در نتيجه از پروردگارش غافل ميشود ، و به هيچ وجه خود را محتاج او نميبيند ، چون اگر خود را محتاج او ميديد همين احتياج وادارش ميكرد كه به ياد او بيفتد ، و او را ولي نعمتهاي خود بداند ، و شكر نعمتهايش را بجاي آورد ، نتيجه اين انحراف اين است كه در آخر خدا را به كلي فراموش نموده ، سر به طغيان بردارد .
ان الي ربك الرجعي كلمه رجعي مانند كلمه رجوع به معناي برگشتن است ، و به طوري كه از سياق
ترجمة الميزان ج : 20ص :551
تهديد آينده بر ميآيد اين جمله تهديد به مرگ و بعث است ، و خطاب در آن به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است .
و بعضي گفتهاند : خطاب در آن به طريق بكار بردن التفات به جنس انسان است ، تا تشديد بيشتري كرده باشد .
ولي ظهور آيه در معناي اول بيشتر است .
ا رايت الذي ينهي عبدا اذا صلي ا رايت ان كان علي الهدي او امر بالتقوي ا رايت ان كذب و تولي ا لم يعلم بان الله يري اين شش آيه جنبه مثل دارد ، و ميخواهد به عنوان نمونه چند مصداق از انسان طاغي را ذكر كند ، و نيز به منزلهزمينه چيني است براي تهديد صريحي كه بعدا به عقاب نموده ، عقاب كساني كه از اطاعت او نهي ميكنند ، و نيز زمينه است براي امر به عبادتش .
و مراد از عبدي كه نماز ميخواند به طوري كه از آخر آيات بر ميآيد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، چون در آخر آيات آن جناب را از اطاعت آن شخص نهي نموده ، امر به سجدهاش و به نزديك شدنش ميفرمايد .
و بنا بر اين فرض كه سوره مورد بحث اولين سوره نازل شده از قرآن باشد ، و نيز بنا بر اينكه از اول تا به آخر سوره يكباره نازل شده باشد ، سياق اين آيات دلالت دارد بر اينكه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) قبل از نزول قرآن نماز ميخوانده ، و همين معنا دلالت دارد بر اينكه آن جناب قبل از رسيدنش به مقام رسالت با نزول قرآن ، يعني قبل از حادثه بعثت از انبيا بوده .
ولي بعضي گفتهاند كه : نماز قبل از بعثت آن جناب نماز واجب نبوده ، و به طوري كه از اخبار بر ميآيد نمازهاي واجب در شب معراج واجب شده ، و در سوره اسراء فرموده : اقم الصلوة لدلوك الشمس الي غسق الليل و قرآن الفجر .
اما اين سخن درست نيست ، براي اينكه آنچه از داستان شب معراج مسلم است ، و روايات معراج بر آن دلالت دارد ، تنها اين است كه نمازهاي پنجگانه يوميه در آن شب با شكل خاص خود يعني دو ركعت دو ركعت واجب شد ، و هيچ دلالتي ندارد بر اينكه قبل از آن شب به صورت ديگر تشريع نشده بود ، بلكه در بسياري از آيات سورههاي مكي و از آن جمله سورههايي كه قبل از سوره اسراء نازل شده ، نظير سوره مدثر و مزمل و غير آن دو سخن از نماز كرده ، و به
ترجمة الميزان ج : 20ص :552
تعبيرهايي مختلف از آن ياد نموده ، هر چند كه كيفيت آن را ذكر نكرده ، اما اينقدر هست كه نمازهاي قبل از معراج مشتمل بر مقداري تلاوت قرآن و نيز مشتمل بر سجده بوده .
ودر بعضي از روايات هم آمده كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در اوايل بعثت با خديجه و علي ( عليهما السلام ) نماز ميخواند ، در اين روايات هم نيامده كه نماز آن روز به چه صورت بوده .
و كوتاه سخن اينكه : جمله أ رأيت به معناي خبر ده مرا است ، و استفهام در آن به منظور شگفتي انگيختن است ، و مفعول اول فعل أ رأيت ي اول كلمه الذي ينهي است ، و مفعول أ رأيت ي سوم ضميري است كه به موصول الذي برميگردد ، و مفعول أ رأيت ي دوم ضميري است كه به كلمه عبدا برميگردد ، و مفعول دوم أ رأيت در هر سه جا جمله ا لم يعلم بان الله يري است .
و حاصل معناي آيات مورد بحث اين است كه : مرا خبر ده از كسي كه نهي ميكرد بندهاي را كه نماز ميخواند ، و خدا را عبادت ميكرد و اين شخص ميداند كه خدا عمل او را ميبيند ، و از حال او خبر دارد ، و نيز مرا خبر ده از اين نهي كننده كه به فرضي كه بنده نمازگزار نامبرده بر طريق هدايت باشد ، و به تقوي عمل كند ، او چه حالي خواهد داشت ، با اينكه ميداند خدا او را ميبيند ، و باز مرا خبر ده از اين نهي كننده ، كه اگر نهيش تكذيب حق و اعراض از ايمان به حق باشد ، و با اين حال شخص نمازگزار را از نماز نهي ميكند ، و با اينكه ميداند خدا ميبيند آيا جز عذاب استحقاق جزايي دارد ؟ بعضي از مفسرين گفتهاند : مفعول اول جمله أ رأيت در هر سه جا همان موصول و يا ضميري است كه به موصول بر ميگردد ، و اين را بدان جهت گفتهاند كه بين ضميرها تفكيك نينداخته باشند .
و بنا بر اين ، بهتر آن است كه آيه ا رايت ان كان علي الهدي او امر بالتقوي را اينطور معنا كنيم كه : مرا خبر ده از اين نهي كننده آيا اگر بر طريق هدايت بود ، و يا به تقوي امر ميكرد ، و ميدانست كه خدا او را ميبيند ، چه وظيفهاي ميديد ، و چه عملي را بر خود واجب ميدانست ، و با اينكه از عبادت خداي سبحان نهي كرده ، چه حالي خواهد داشت ؟ و با اينكه ميتوان گفتار مفسر نامبرده را چنين توجيه كرد ، ولي معناي مستفاد از آن معناي بعيدي است ، و اشكال تفكيك در ضمائر كه به خاطر آن اين طور خود را به زحمت
ترجمة الميزان ج : 20ص :553
انداختهاند همه جا اشكال موجهي نيست ، در بعضي موارد كه سياق اقتضا كند و قرائن كمك نمايد تفكيك مانعي ندارد .
ا لم يعلم بان الله يري - مراد از اين علم ، آگهي بر طريق استلزام است ، چون لازمه اعتقاد به اينكه خدا خالق هر چيزي است اين اعتقاد است كه خدا به هر چيزي عالم است ، هر چند صاحب اعتقاد اولي از اين اعتقاد ديگرش غافل باشد ، و آن كسي كه از نماز نهي ميكرد از وثني مذهبان و مشرك بوده ، و وثني مذهبان اعتراف دارند به اينكه خالق هر چيزي خدا است ، و همچنين خدا را از هر نقصي منزه ميدارند ، پس بايد معتقد باشند كه خدا جاهل نيست ، و از هيچ عملي عاجز نيست ، و همچنين هيچ صفت نقص ندارد ، هر چند كه خود از اين اعتقادشان غافل باشند .
كلا لئن لم ينته لنسفعا بالناصية ناصية كاذبة خاطئة در مجمع البيان ميگويد : كلمه سفع به معناي جذب شديد است ، وقتي گفته ميشود : شفعت الشيء معنايش اين است كه : من آن چيز را به شدت جذب كردم و گرفتم .
و در اين آيه ناصيه ( موي جلو پيشاني ) را به صفت كاذبه و خاطئه توصيف كرده ، با اينكه اين دو صفت ، صفت صاحب پيشاني است ، و اين طور نسبت دادن از باب مجاز است .
و در اين كلام ردعي شديد و تهديدي بالغ است ، و ميفرمايد : مساله آنطور نيست كه او پنداشته و خواسته است ، و يا او نميتواند چنين كند ، سوگند ميخورم كه اگر دست از اين بازداريش از نماز برندارد ، و منصرف نگشته همچنان بنده ما را از نماز نهي كند ، به طور مسلم ناصيه او را به شدت خواهيم گرفت، و به وضعي ذلت بار او را به سوي عذاب جذب ميكنيم ، آري ناصيهاي را كه صاحبش كاذب است و به خطا سخن ميگويد و عمل ميكند ، به شدت جذب خواهيم كرد .
فليدع ناديه سندع الزبانية كلمه نادي به معناي مجلس است ، و گويا مراد از مجلس ، اهل مجلس باشد ، ميفرمايد : وقتي او را گرفتيم اهل مجلس خود را به كمك بخواند .
ولي بعضي گفتهاند : اصلا كلمه نادي به معناي جليس ( همنشين ) است ، و كلمه
ترجمة الميزان ج : 20ص :554
زبانية به معناي فرشتگان موكل بر آتش است .
بعضي گفتهاند : زبانية در كلام عرب به معناي پليس است، و امر در آيه تعجيزي است ، ميخواهد با اين امر به شدت اخذ اشاره كرده باشد ، و معنايش اين است كه بايد اين كسي كه از نماز نهي ميكند جمع خود را صدا بزند ، تا او را از دست ما نجات دهند ، و ما به زودي پليسهاي موكل بر آتش را كه فرشتگاني خشن و پر نيرو هستند صدا ميزنيم ، آن وقت است كه نصرت هيچ ناصري سودي به حال او نخواهد داشت .
كلا لا تطعه و اسجد و اقترب در اين آيه ردع قبلي تكرار شده ، تا در آن تاكيد شده باشد ، و معناي جمله لا تطعه اين است كه : تو اي پيامبر او را در نهيش از نماز اطاعت مكن ، و اين خود قرينهاياست بر اينكه مراد از جمله و اسجد سجده كردن در نماز است ، و چه بسا نمازي كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) در آن ايام ميخوانده مركب از همين دو عنوان يعني سجده و تسبيح بوده .
ولي بعضي از مفسرين گفتهاند : منظور از اين سجده كردن ، نماز خواندن نيست بلكه سجدهاي است كه بعد از خواندن اين سوره و سه سوره ديگر قرآن واجب است ، و به آن چهار سوره ، عزائم چهارگانه ميگويند ، و كلمه اقترب امر از مصدر اقتراب است ، كه به معناي تقرب به خداي تعالي است .
و بعضي گفتهاند : نزديك شدن به ثواب خداي تعالي است .
بحثروايتي
در الدر المنثور است كه عبد الرزاق ، احمد ، عبد ابن حميد ، بخاري ، مسلم ، ابن جرير ، ابن انباري - در كتاب مصاحف - ابن مردويه و بيهقي ، از طريق ابن شهاب از عروة بن زبير از عايشه ام المؤمنين روايت كردهاند كه گفت : اولين روزنهاي كه از وحي به روي رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) باز شد ، اين بود كه در عالم رؤيا در خواب چيزهايي ميديد كه چون صبح روشن در خارج واقع ميشد .
ترجمة الميزان ج : 20ص :555
سپس علاقه و محبت به خلوت و تنهايي در دلش انداخته شد ، و ( غالبا ) تك و تنها در غار حرا - 18 كيلومتري مكه - بسر ميبرد ، و در هر سال براي اينكه مدتي در آنجا به تهجد و عبادت بپردازد ، خود را آماده ميساخت و آب و طعام تهيه ميكرد ، و آن مدت را يكسره به عبادت ميپرداخت و به خانه نميرفت ، سال بعد نيز چنين ميكرد ، و باز براي آن مدت توقف در حرا خود را آماده ميساخت ، تا آنكه شبي كه در غار حرا بود ، فرشته خدا حق را بر او نازل كرد ، و بدو گفت : اقرا رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) پاسخ داد : من خواندن بلد نيستم .
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : آن فرشته مرا گرفت و فشاري بر من وارد آورد ، به طوري كه تاب و توانم از دست رفت آنگاه رهايم كرد ، و دوباره گفت : اقرا گفتم من خواندن بلد نيستم ، باز مرا گرفت و فشار داد ، به طوري كه طاقتم از دست رفت ، اين بار هم مرا رها كرد و گفت : اقرأ گفتم خواندن نميدانم ، بار سوم مرا گرفت ، و همان فشار را وارد آورد ، به طوري كه توانم از دست رفت ، اين بار نيز مرا رها كرد و گفت : اقرأ باسم ربك الذي خلق خلق الانسان من علق اقرأ و ربك الاكرم الذي علم بالقلم ... .
پس رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) اين سوره را گرفت ، و به طرف مكه برگشت ، در حالي كه قلبش به شدت ميتپيد ، تا به خانه خديجه دختر خويلد رسيد ، گفت : مرا بپيچيد ، مرا بپيچيد ، اهل خانه او را در روپوشي پيچيدند ، تا آن حالت ترس و اضطرابش آرام گرفت ، آنگاه به خديجه رو كرد و داستان را براي او باز گفت ، و در آخر گفت بر جان خود ميترسم .
خديجه گفت : ابدا چيزي نيست ، خدا هرگز تو را خوار نميكند ، براي اينكه تو شخصي نيكوكاري ، و صله رحم ميكني و زحمت ديگران را تحمل مينمايي و برهنگان را ميپوشاني ، تو ميهماننواز و ياور مبتلاياني .
آنگاه خديجه آن جناب را نزد پسر عمش ورقة بن نوفل بن اسد بن عبد العزي كه در جاهليت از بتپرستي به كيش نصرانيت درآمده بود آورد ، و ابن ورقه زبان عبراني را ميدانست و انجيل را به طور كامل به عبراني مينوشت ، مردي سالخورده و نابينا بود خديجه گفت : اي پسر عم كمي به سخنان پسر برادرت گوش كن .
ورقه گفت : اي برادرزاده چه ميبيني ؟ رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) آنچه ديده بود به او خبر داد ، ورقه گفت : اين همان ناموسي است كه خدا بر موسايش نازل ميكرد ، و اي كاش من در آن درخت شاخهاي بودم ، و اي كاش زنده ميماندم تا آن روزي كه قوم تو از مكه بيرونت ميكنند .
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) پرسيد بيرون كنندگان من قوم من خواهند بود ؟ گفت بله ، هيچ پيامبري نياورده مثل آنچه تو آوردهاي ، مگر آنكه مورد حمله و
ترجمة الميزان ج : 20ص :556
دشمني قومش قرار گرفته ، و من اگر آن روز تو را دريابم ياريت خواهم كرد ، ياري صميمانه ، ليكن چيزي نگذشت كه ورقه از دنيا رفت و مدتي وحي تعطيل شد .
ابن شهاب ميگويد : ابو سلمة بن عبد الرحمان برايم حديث كرد كه جابر بن عبد الله انصاري روزي از مساله وحي سخن ميگفت ، در ضمن سخن ، گفت رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود در حيني كه داشتم قدم ميزدم ناگهان صوتي از طرف آسمان شنيدم ، سربلند كردم ناگهان همان كسي را ديدم كه در غار حرا او را ديده بودم ، ديدم كه بين آسمان و زمين بر كرسي نشسته من از ديدنش دچار رعب شده به خانه برگشتم ، و گفتم مرا بپيچيد مرا بپيچيد ، در همين حال اين آيه نازل شد كه : يا ايها المدثر قم فانذر و ربك فكبر و ثيابك فطهر و الرجز فاهجر از آن به بعد وحي خدا پي در پي رسيد .
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابي شيبه و ابن جرير و ابو نعيم ( در كتاب دلائل ) ، از عبد الله بن شداد روايت كردهاند كه گفت : جبرئيل بر محمد (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نازل شد و گفت : اي محمد بخوان .
پاسخ داد من خواندن نميدانم ، او را در آغوش خود كشيد ، سپس گفت : اي محمد بخوان ، پاسخ داد سواد ندارم .
گفت : اقرا باسم ربك الذي خلق ... ما لم يعلم .
پس رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نزد خديجه آمد و گفت : اي خديجه به گمانم چيزي به من شده .
خديجه گفت حاشا ، به شما چيزي نشده ، به خدا قسم پروردگار تو به تو آسيبي نميرساند ، چون تاكنون حتي يك عمل زشت نكردهاي ، خديجه اين را گفت و برخاسته نزد ورقه رفت و جريان را به او گفت .
ورقه گفت اگر مطلب همينطور باشد كه او گفته ( به تو مژده ميدهم كه ) شوهرت پيغمبري از پيامبران است ، و به زودي از امتش صدمههاي بسيار خواهد ديد ، و اگر من نبوتش را درك كنم حتما به او ايمان ميآورم .
راوي ميگويد : بعد از اين جريان مدتي جبرئيل نازل نشد خديجه گفت : به نظرم پروردگارت بر تو خشم كرده آنگاه خداي تعالي اين سوره را نازل كرد : و الضحي و الليل اذا سجي ما ودعك ربك و ما قلي .
مؤلف : در اين باب روايتي آمده كه سورهاي كه جبرئيل بر آن جناب نازل كرد سوره حمد بود .
ترجمة الميزان ج : 20ص :557
ولي اين داستان كه در روايات آمده خالي از اشكال و بلكه اشكالها نيست ، براي اينكه اولا به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نسبت شك در نبوت خود داده و گفته كه : آن جناب احتمال داده آن صدا و آن شخصي كه بين زمين و آسمان ديده و آن سورهاي كه به او نازل شده همه از القاآت شيطاني باشد ، و ثانيا به وي نسبت داده كه اضطراب درونيش زايل نشد ، تا وقتي كه يك مرد نصراني - ورقة بن نوفل - كه خود را به رهبانيت زده بود به نبوتش شهادت داد ، آن وقت اضطرابش زايل شد ، با اينكه خداي تعالي در باره آن جناب فرموده : قل اني علي بينة من ربي ، و چگونه ممكن است چنين كسي از سخنان يك نصراني تحت تاثير قرار گيرد ، و براي آرامش خاطرش محتاج به آن باشد ، مگر در آن سخنان چه حجت روشني بوده ؟ و مگر خداي تعالي در باره آن جناب نفرموده : قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني و آيا اعتماد كردن به قول ورقه بصيرت است ، و بصيرت پيروانش هم همين است كه ايمان آوردهاند به كسي كه به گفتاري بي دليل ايمان آورده و اعتماد كرده ؟ و آيا وضع ساير انبياء هم بدين منوال بوده ، و آنجا كه خداي تعالي ميفرمايد : انا اوحينا اليك كما اوحينا الي نوح و النبيين من بعده ، امت اين انبيا هم اعتمادشان به نبوت پيغمبرشان براي اين بوده كه مثلا پيرمردي همانند ورقه گفته است كه نوح پيغمبر است ، و يا هود و صالح پيغمبرند ؟ قطعا پايه تشخيص نبوت يك پيغمبر اينقدر سست نيست .
بلكه حق اين است كه : نبوت و رسالت ملازم با يقين و ايمان صد در صد شخص پيغمبر و رسول است ، او قبل از هر كس ديگر يقين به نبوت خود از جانب خداي تعالي دارد ، و بايد هم چنين باشد ، روايات وارده از ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) هم همين را ميگويد .
و در مجمع البيان در ذيل آيه ا رايت الذي ينهي ... آمده كه ابو جهل گفت : راستي محمد صورت خود را در حضور شما به خاك ميگذارد ؟ گفتند : بله .
گفت به آن كسي سوگند كه بايد به او سوگند خورد ، اگر او را ببينم كه چنين ميكند گردنش را لگدمال خواهم كرد .
شخصي در همان بين صدا زد اين است كه دارد نماز ميخواند ، ابو جهل پيش رفت تا گردن رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) را لگدكوب كند ، چيزي نگذشت كه عقب عقب برگشت ، در حالي كه دستها را پيش رويش گرفته بود ، ( گويي از چيزي پرهيز ميكرد و
ترجمة الميزان ج : 20ص :558
بلايي را از خود دور ميساخت ) ، مردم از او پرسيدند تو را چه ميشود اي ابا الحكم ؟ گفت بين منو او خندقي از آتش است ، و اينها بالدارهايند ، رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود به آن خدايي كه جانم به دست او است اگر به من نزديك ميشد ملائكه تكه تكه بدنش را ميقاپيدند ، اينجا بود كه خداي تعالي آيه ا رايت الذي ينهي را تا به آخر سوره نازل كرد .
اين روايت را مسلم هم در صحيح خود نقل كرده .
و در تفسير قمي در تفسير آيه مورد بحث گفته : وليد بن مغيره مردم را از نماز خواندن و از اطاعت خدا و رسول نهي ميكرد ، خداي تعالي در بارهاش فرمود : ا رايت الذي ينهي عبدا اذا صلي .
مؤلف : مفاد اين روايت با سياق آيات نميسازد ، چون از سياق بر ميآيد نمازگزار رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) بوده نه مردم .
و در مجمع البيان آمده كه در حديثي از عبد الله بن مسعود آمده كه فرمود : نزديكترين حال بنده به خدا حال سجود است .
و در كافي به سند خود از وشاء روايت كرده كه گفت : من از حضرت رضا (عليهالسلام) شنيدم ميفرمود : نزديكترين حال بنده به خدا حالت سجود او است ، و به همين جهت است كه فرموده : و اسجد و اقترب .
و در مجمع البيان است كه عبد الله بن سنان از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمود : سورههاي عزائم كه سجده آنها واجب است عبارتند از الم تنزيل و حم سجده و النجم اذا هوي و اقرا باسم ربك ، و بقيه سجدهها كه در سراسر قرآن است مستحب است نه واجب .
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
تفسیر قرآن،
،
:: برچسبها:
تفسیر,
سوره علق,
تفسیر المیزان,